مدیسا مدیسا ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

مدیسا دختر کوچولوی مامان رزی و بابا مازی

نه ماه حاملگی

با هم:   بودیم          می خوردیم       نفس می کشیدیم      می خندیدیم                                                    گریه می کردیم                        &...
12 تير 1390

تولد 2 سالگی دخترکم

عزیز دلم ، عشق من ، امید دلم ، کوچولوی نانازی تولد 2 سالگیت مبارک !!! از خدای بزرگ میخوام سالهای سال حامی و پشتیبانت باشه تا گام به گام زندگیت موفقیت و سلامتی و شادی و بهروزی باشه و از هر روز زندگیت لذت بسیار ببری !! 2ساله که با مائی و همواره شادی و برکت به خونمون آوردی ، 2 ساله که صبح ها با عشق دیدن تو بیدار میشیم و شبها با یادآوری شیرین کاریهای روزانه ات به خواب میریم . مثل یک رویای شیرینی دخترم ، بودن با تو سراسر شادی و زیبائی است .                               &nb...
8 تير 1390

دکتر رفتن مدیسا خانم

دخترکم، تو که آنقدر خانومی، باهوشی ، عاقلی، پس چرا از عمو دکتر اینقدر می ترسی!!                                                     آخه بیچاره به اون مهربونی چه هیزم تری به شما دختر کوچولو فروخته؟؟   شاید باورت نشه که در سن یه سالگی آنقدر با هر بار دکتر رفتن گریه و شیون می کردی مجبور شدم پیش یک دکتر دیگه که ضمنا مطبش هم خوشگلتر بود ( دکتر بدوحی ) ببرمت !! ولی دخترکم ک...
5 تير 1390

مرخصی زایمان

وای عزیزدلم هنوزم با یادآوریش بغض گلوم رو میگیره، آخه بعد از ده ماه دائما با تو بودن ، صبح با تو بلند شدن ، ظهر با تو خوابیدن ، میخواستم دوباره برگردم سر کار و از صبح تا بعد از ظهر نبینمت ! وای وای وای! 6 ماه مرخصی که تمام شد رفتم پیش مدیر عامل و درخواست کردم تا 10 ماهگی تومرخصی ام را تمدید کنند و اجازه بدن بیشتر پیش تو بمونم، آخه با مشاوره کودک که صحبت کردم گفته بود تا 10 ماهگی احساس امنیت کودک تکامل پیدا می کنه!! خلاصه بعد از تعطیلات نوروز 89 من دیگه باید می رفتم سرکار!! دخترکم یکی از سخت ترین صبح های زندگیم بود که بدون تو از خونه بیرون رفتم و بیدار شدنت را ندیدم و تا بعد از ظهر بغضم را قورت دادم.تقریبا 2 هفته ای وضعیت...
1 تير 1390

مرخصی زایمان

یک ماه قبل از به دنیا اومدن دختر گلم مرخصی گرفتم .چون همه میگفتن ماه آخر جنین خیلی خوب وزن میگیره و استراحت خیلی تو تپل مپولی بچه تاثیر داره. روز آخر سرکار خیلی خوب بود  کلی با همکارا عکس گرفتیم  وداع کردیم و ..... بعد از سالها سال کارکردن و صبح زود از خواب بیدارشدن  نمیدونی چه حالی میداد که تا ظهر می خوابیدم و بعد صبحانه لذیذی که حتما شکلات صبحانه هم جزوشون بود میخوردم و حاضر میشدم با مامانی پروین میرفتیم مهمونی !! خیلی کیف داشت !!! ...
31 خرداد 1390

کلاس نقاشی رفتن دختر کوچولو

طبق معمول همیشه همه مامان رزیتا رو مسخره کردن که آخه مگه بچهء یه سال و نیمه هم کلاس رفتن داره!!                                                 ولی خودت که میدونی مامان رزی هر کاری بخواد بکنه میکنه!! کلاس نقاشی یک تا سه ساله ثبت نامت کردم  وبه مدت سه ماه هر یکشنبه 4.30 تا 6.30  با هم دیگه میرفتیم کلاس ، توی کلاس 6 نفر هم سن وسالهای خودت بودند " دختر و پسر با هم وخیلی با مزه بود چون یکی رنگ...
1 آذر 1389

ماهگرد تولد

  مدیسا ، یکی از جالب ترین کارهایی که مامان رزی برات می کرد این بود که اول هر ماه برات تولد ماهگرد می گرفتم، خوشگلترین لباست را تنت می کردم، برات آهنگ تولد مبارک می ذاشتم  روز قبلش هم برات هدیه می خریدم وکلی ازت عکس و فیلم می گرفتم و با هم یه جشن تولد 2 نفره برگزار می کردیم تا 6 ماهگی این کار را ادامه دادم ، ولی بعدش دیگه آنقدر مورد تمسخر همه  قرار گرفتم ادامه ندادم!! مامان رزی ضایع شد!! ١ ماهگی   2ماهگی   3ماهگی  4 ماهگی 5 ماهگی 6ماهگی     ...
1 اسفند 1388

علائق با مزه شما

مدیسا کارات خیلی با مزه است دخترم، با تنها چیزی که خوشت نمیاد بازی کنی اسباب بازیهاته ، اصلا عروسک و وسایل بازی را تحویل نمی گیری و تا دلت بخواهد با پول خرد، قابلمه ، موبایل، کنترل ، عینک، ظبط و کلا وسایل بزرگونه که اصلا هم مربوط به خودت نیست دوست داری بازی کنی! عاشق موزیکهای شاد و رقصیدن هم هستی ، خیلی جالب که بچه ها  تو سن تو شعرهای کودکانه بلندن ولی تو آهنگهای غیر مجاز اندی و شهرام و.... را حفظ هستی!! اگه از کسی خوشت بیاد فورا شروع میکنی باهاش حرف زدن و شوخی کردن و شعر خوندن و سر به سر گذاشتن طرف ، خدا نکنه از کسی هم خوشت نیاداصلا تحویلش نمی گیریو جواب هیچکدوم از حرفاش رو هم نمیدی، جالبه که بدونی این اخلاقت کاملا شبی...
1 دی 1388

روزی که بدنیا اومدی

مدیسا عزیز دل مامان، روزی که تو بدنیا اومدی بهترین روز دنیا بود.بابامازی ،مامان پروین مامان پروانه و.... همه و همه اومده بودند تا فرشته کوچولو را ببینند. هیجان بود،دلشوره بود، ترس از اتاق عمل بود ،ولی مهم تر از همه خوشحالی دیدن دخترم بود!! لحظه دیدنت هم که قشنگترین لحظه بود ،گرچه نیمه هوش بودم ولی عاشقت شدم چون فرشته کوچولو بود!!!       ...
1 تير 1388