رفتن به مهدکودک 08/07/91
وای دختر نانازی من به خدا بر خلاف میلم تصمیم گرفتم بفرستم مهد کودک دوست داشتم به همون روالی که داشتی تا ظهر استراحت می کردی و از ظهر به بعد هم به میل خودت هر کاری دوست داشتی بکنی !
ولی ا0عزیزم سنت دیگه سن یادگیری و فعالیت است .تو خونه نه آموزشی داری و نه معاشرتی با بچه ها و مامان رزی دوست نداره به خاطره احساسش که تورو ناراحت نبینه و گریه تو رو نبینه از پیشرفتات باز داره. بارفتنت به مهد کودکی خیلی از مسائلت فرق می کنه بزرگتر و مستقل تر میشی .ضمنا از هوش سرشارت هم استفاده بهینه خواهد شد.الان 2 هفته ای میشه که داری میری، پیشرفتت هم معمولی بود .
بابائی و مامانی باهات میان ، یکیشون می ایسته بیرون یکیشون میاد کنار شما .
و تا میخوان بیان بیرون انقدر گریه زاری میکنی که دلشون ریش ریش میشه. هفته پیش جلسه بود اونجا و همه مامانها اظهار داشتن که بچه هاشون اینجوری بودن ولی به مرور بهتر میشن ! مدیسا جونم ان شاالله هر چه زودتر عادت کنی و انقدر بی تابی نکنی .چون هم مامانی و بابایی خیلی دارن اذیت میشن (از ناراحتی تو) و ما از راه دور. به امید خدا!!